من و ام اس (قسمت آخر)
(این قسمت، قسمت پایانی داستانی است که همچنان…
ارسال شده توسط خانه آینه
49 بازدید
من و ام اس ( قسمت بیست وسوم)
-“معلومه کجایی روحانی؟ منشی گفت خیلی وقته آمدی؟!”…
ارسال شده توسط خانه آینه
43 بازدید
من و ام اس (قسمت بیست و دوم)
نشسته بود، مقابلم مردی چهل و هفت ساله…
ارسال شده توسط خانه آینه
34 بازدید
من و ام اس (قسمت بیست و یکم)
-” آمادهای؟” -” به گمانم باید آماده باشم…
ارسال شده توسط خانه آینه
30 بازدید
من و ام اس ( قسمت نوزدهم)
پشت به دکتر رو به کتابخانهی خاک گرفته،…
ارسال شده توسط خانه آینه
56 بازدید
من و ام اس (قسمت هجدهم)
انگشتهای سبابهشان به هم قلاب خورده نشسته بودند…
ارسال شده توسط خانه آینه
30 بازدید